
پـدر، پـسر، اختـلاف نـظر
پیشترها فکر میکردم این اختلاف پدرها و مادرها و پسرها و کشمکشهای بین آنها، فقط مال فیلمهاست اما از وقتی پسرمان کمی از آب و گِل درآمد، متوجه شدم این ماجراها آنچنان هم که فکر میکردم، دور از ذهن نیست…
یکی، دو سالی میشود که شاهد اختلافنظرهای همسر و پسرم هستم. تقریبا از زمانی که پسرمان وارد دبیرستان شد، مشکلات ما هم شروع شد. اوایل مساله چندان جدی نبود و آن را با خنده و مزاح پشتسر میگذاشتیم اما هرچه گذشت، اختلافنظرهای آنها هم بیشتر شد. آن روزها اختلافنظرشان نهایتا در مورد خوانندههای موردعلاقهشان بود. پسرم سنگ «صادقی» و «بنیامین» و «لهراسبی» را به سینه میزد و همسرم معتقد بود صدا، فقط صدای «فریدون فروغی» و «فرهاد».
موقع پخش مسابقه فوتبال، پسرم میگفت: «بازی علی کریمی حرف نداره» و پدرش میگفت: «اگه بازی علی پروین و صفر ایرانپاک رو میدیدی این حرف رو نمیزدی!»
خلاصه کمکم این بگومگوهای ساده و شیطنتآمیز، جدیتر شد. یکبار میخواستیم به یک میهمانی خانوادگی برویم. پسرم شلوار جین پوشیده بود. همسرم وقتی لباس او را دید گفت:
– چرا این لباس رو پوشیدی؟
– مگه عیبی داره؟
– آخه اینکه شلوار کاره!
– شلوار کار؟ کلی پولشرو دادم.
– باور کن؛ از قدیم میگفتن شلوار جین را کارگرهای ساختمانی میپوشن که دوام داشته باشه.
– ولی الان مده.
– زشته؛ میگن پسرفلانی با لباس کار اومده مهمونی.
– نگران نباشید، الان همه همین جوری لباس میپوشن.
– خب شاید همه بخوان بپرن توی چاه؛ تو هم باید بپری؟
– آخه الان دیگه کی شلوار پارچهای میپوشه؟ اینجور لباسها مال دوره قاجاره!
– یعنی الان دوره تیپهای کارگریه؟
و همینطور به بحث ادامه دادند تا سرانجام همسرم گفت: «یا لباس رسمی میپوشی یا میمونی خونه.» و پسرم هم که نمیخواست از حرفش کوتاه بیاید، آن شب در خانه ماند و همراه ما به میهمانی نیامد.
از آن شب به بعد، خیلی بیشتر به اختلافنظر و سلیقه همسر و پسرم دقت کردم. آنها تقریبا در تمام موارد با هم مخالف بودند. البته گاهی هم این اختلافها به دلیل لجولجبازی به وجود میآمد. اینکه کدام شبکه تلویزیون را نگاه کنیم، دکوراسیون خانه را چطور بچینیم، برای تعطیلات کجا برویم، کدام رستوران بهتر است و خلاصه هر چیزی که فکرش را بکنید، موضوعی برای اختلاف و جروبحث بود. خیلیوقتها وقتی از بیرون به کشمکش بین آنها نگاه میکردم، حق را به همسرم میدادم ولی بعد با خودم میگفتم: «شاید به دلیل اینکه من و همسرم در یک سن و سال هستیم و عقاید شبیه به هم داریم، فکر میکنم نظر همسرم درست است!» بیشتر اوقات هم در نهایت نظر همسرم اجرا میشد و پسرمان مجبور به تبعیت بود. از این اوضاع چند وقتی گذشت. تازگیها فکر میکنم پسرمان از ما بیش از همه فاصله گرفته است. جمع دوستانش را به میهمانیهای خانوادگی ترجیح میدهد. سعی میکند بیشتر وقتش را با دوستان و همکلاسیهای دانشگاهش سپری کند. گفتوگوهای او با پدرش معمولا با مرافعه به پایان میرسد. برای حاضر نشدن در جمعهای خانوادگی معمولا عذری میتراشد و همراه ما نمیآید. همسرم معتقد است این نوع رفتار اقتضای سن اوست و به تدریج درست میشود. گاهی میترسم این فاصله بین ما و پسرمان باعث شود از نیازهای او غافل شویم و زمانی به خود بیاییم که دیگر خیلی دیر شده باشد. از طرف دیگر فکر میکنم رابطه همسر و پسرم آنطور که باید گرم و صمیمی نیست و اگر مشکلی برای او پیش بیاید، با پدرش مطرح نخواهد کرد. اصلا نمیدانم که این یک روند طبیعی در خانوادههاست یا اینکه ما در تربیت و طرز برخورد با فرزندمان اشتباه کردهایم.
نظر روانپزشک
دکتر محمدرضا خدایی/ استادیار علوم بهزیستی و توانبخشی
این اختلاف?ها طبیعی است
اختلاف بین والدین و فرزندانشان موضوع قابلانکاری نیست. تقریبا در هر خانهای در دورهای خاص میتوانید شاهد دعوای پدرها و پسرها یا مادرها با دخترانشان باشید. گاهی اختلافها به خاطر مسایلی است که قبلتر اصلا مهم نبودند اما ناگهان تبدیل به مسالهای بحرانی میشوند و آرامش خانواده را به هم میزنند. در این میان اقتدار و سیاست والدین میتواند راهگشای مسایل باشد.
سن بروز اختلاف
هر کودکی برای آنکه به سن بزرگسالی برسد از دوران رشد روانی، جنسی، اجتماعی و تقویمی عبور میکند. عقاید و نظریههای فرد طبق شرایط، ممکن است طی این مسیر تغییر کند. در کودکی پسربچهها با پدر همانندسازی میکنند و خود را جای او میگذارند و رفتارهایشان را با رفتارهای پدر تطبیق میدهند. با بزرگترشدن و رسیدن به سن نوجوانی و بلوغ، جهانبینی فرد تغییر میکند و چون دوست دارد آرمانی فکر کند به این نتیجه میرسد که نظریههای پدر مانند او نیست. هر چه کودک به سن بلوغ نزدیکتر میشود این اختلافات شدیدتر و احساس اینکه «پدر من پدر آرمانی من نیست» بیشتر میشود. البته در بیشتر موارد این اختلاف?های پدری و فرزندی دائمی نیست. به مرور بعد از سن بلوغ و به دست آوردن تجربه لازم و رسیدن به سن جوانی یعنی حدود ۲۰ تا ۲۵ سالگی رفتارها به حالت اولیه برمیگردد و از شکل هیجانی درمیآید و به رفتارهای منطقی نزدیک میشود.
چرایی اختلاف
اختلافات ممکن است سر هر مسالهای پیش بیاید. بیشتر تفکرات، سیاستهای اقتصادی خانواده، طرز تربیت، نحوه لباس پوشیدن و طرز زندگی، دوست?یابی و تفریح است که بهانهای برای اختلاف میشود. نوجوانان از امر و نهی گریزانند و دوست ندارند والدین به آنها در مورد دوستانشان یا ساعت بیرون رفتن و آمدن به خانه حرفی بزنند. رفتارهای آنها مقابلهای و منفیگرایانه است. نوجوان میخواهد خود تصمیمگیرنده باشد و استقلال پیدا کند اما تجربه کافی ندارد بنابراین اینکه تا چه حد دادن استقلال به او درست است و تا چه حد غلط، قابل بحث است.
طبیعت اختلاف
اختلاف بین والدین و نوجوان و بهویژه پدرها و پسرها تا مرز مشخصی طبیعی است و روال رشد روانی اجتماعی فرد به سمت نوجوانی و جوانی با این اختلافها همراه است.
درواقع تا زمانی که نوجوان به چارچوبها و ساختار خانواده و خودش دست نزند و دچار افت اجتماعی، تحصیلی، شغلی و فرهنگی نشود و مشکلات خاص و حادی برای خانواده به وجود نیاورد و بهطور کلی عملکرد نوجوان دچار اشکال نشود، طبیعی است اما وقتی عملکرد او در خانه، مدرسه و اجتماع به نوعی به هم بخورد و ساختارها شکسته شود، غیرطبیعی و در صورت شدتیافتن و همراهشدن با رفتارهای ضداجتماعیای مثل اعتیاد، خودزنی، فرار از منزل و… نیاز به مداخله دارد.
شیوه برخورد با اختلاف
تا قبل از آنکه عملکرد نوجوان غیرطبیعی شود با برخی رفتارها، سیاستها و راهکارها، خانواده میتواند به فرزند کمک کند این دوران گذر را بپیماید و به یک نقطهقوت تبدیل شود. به عنوان مثال خانواده میتواند درک کند در دوران نوجوانی و بلوغ رفتار فرد با دوران کودکی متفاوت است. فرد احساس تغییر و هویت میکند و ممکن است رفتارهایی متفاوت با قبل را از خود بروز دهد. اگر خانواده?ها صبر و تحمل توأم با اقتدار و سیاست داشته باشند به این معنی که از یکسو در کوچکترین مسایل زندگی فرزندشان دخالت نکنند و به او استقلال نسبی بدهند تا خود تصمیم بگیرد و از سوی دیگر کاری کنند که نوجوان از چارچوبهای مشخص خارج نشود، میتوانند به او کمک کنند این دوران را سپری کند.
حد و مرز اختلاف
همواره باید از این مساله آگاهی داشته باشیم که اختلاف پدر و فرزند نباید از حد معینی فراتر برود. لازم است به نوجوان توضیح داد چارچوب مشخص خانواده، فرهنگ و جامعه چیست و چه بایدهایی وجود دارد مثلا ادامهتحصیل، احترام به بزرگترها، دوری از موادمخدر و ممنوعات اجتماعی جزو بایدهاست و او باید حد و حدود خود را رعایت کند.
مقابله به مثل و تلافی کار صحیحی نیست. صبر و تحمل و سیاست داشتن بهترین راهحل است. در این صورت این دوران به خوبی طی میشود و فرد از نوجوانی که دوران هویت?یابی است به دوران جوانی توأم با صمیمیت و احساس رضایت از خود و خانواده میرسد و ارتباط بین والدین و بهویژه پدر و پسر مجددا به حالت قبل برمیگردد.
تغییر ماهیت اختلاف
بعد از این دوران جوان به جای تبعیت از پدر به او و نظراتش احترام میگذارد و پدر و پسر به عنوان دو انسان مجزا ولی افرادی که با هم ارتباط فامیلی و فکری دارند جایگاه خود را مییابند.
نظر روانشناس
دکتر پروین ناظمی/ روانشناس و استاد دانشگاه آزاد اسلامی
پدر فقط تکیه?گاه مادی نیست
اختلافنظرهای دوران نوجوانی بین والدین و فرزندان نهایتا تا سن ۲۵-۲۰ سالگی ادامه مییابد و با ورود فرد به سن جوانی، برطرف میشود و احترامی متقابل بین والدین و فرزندان به وجود میآید اما متاسفانه گاهی پدر در خانواده مستبدانه رفتار و تلاش میکند نظر خودش را تحمیل کند. درنتیجه اختلاف با فرزندش حتی پس از دوران نوجوانی او، حل نشده باقی میماند و حتی تا سن ۲۷-۲۵ سالگی برطرف نمیشود. در این موارد فقط فرزند از سر وظیفه به پدر احترام میگذارد. احترامی که در آن عشق و محبتی وجود ندارد.
من مراجعانی دارم که با ۳۰ سال سن به شکل افراطی با پدر خود اختلاف دارند و رابطهشان هنوز رابطه درستی نیست و بعد از دوران نوجوانی تصحیح نشده است. اختلافنظری که بین والدین و فرزندان و بهخصوص پدر و پسر از دوران نوجوانی به وجود میآید، اگر سطحی باشد، حتما در جوانی حل میشود. به مرور زمان چون فرزندان تجربه زندگی پیدا میکنند و درک آنها از مسایل بیشتر میشود، درمییابند نظر پدر، نظر مناسبی بوده است و در بسیاری موارد حتی از او تشکر هم میکنند اما گاهی در سن جوانی، فرزند نمیتواند پدر را به دلیل رفتارهایی که روی او اثر گذاشته و اختلافنظرهایی که در پی آنها پدر کوتاهی کرده است، ببخشد. این اختلافات باعث بروز تفکری منفی نسبت به پدر میشود که در بزرگسالی ادامه مییابد. پدر به عنوان یک قطب قوی و تکیهگاه در خانواده مطرح است. بیشتر پدرهای ایرانی دلسوز فرزندانشان هستند اما نمیتوانند با زبان نرمتر راه راست را به آنها نشان دهند. وقتی پدر با فرزند نوجوان یا جوانش مخالفت میکند، حس میکند پدر به او علاقهای ندارد و این ذهنیت منفی به مرور زمان با تمام رفتارهای دیگر پدر تثبیت میشود. اگر پدرها بتوانند نقش خود را به عنوان نه فقط یک تکیهگاه مادی بلکه به شکل عاطفی ایفا کنند و به فرزندانشان نشان دهند و بقبولانند که همیشه حامی آنها هستند، حتی اگر راه و چاره را نشان دهند و فرزند باز هم اشتباه کند، باز حامی او میمانند، بسیاری از مشکلات حل خواهد شد.
چقدر خوب است پدرها برای هر حرفی که میزنند و مخالفتی که میکنند دلیل منطقی داشته باشند و اجازه بدهند در جاهایی که فرزندان خیلی لطمه نمیخورند، با آزمون و خطا، تجربه به دست آورند و بعد از این تجربه پدر همچنان کنار آنها بماند. زورگویی پدر خیلی از اوقات منشاء اختلافات در بزرگسالی است و باعث میشود فرزندان نهتنها از مشورت او استفاده نکنند، بلکه برخلاف آن عمل کنند. رفتار درست، صمیمانه و تکیهگاه بودن پدر فرزندان را حرفشنو بارمیآورد و حتی از پدر الگو میگیرند.
نظر روا?ن?پزشک
دکتر کتایون خوشابی/ فوق تخصص روانپزشکی کودک و نوجوان، عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران
چگونه به فرزندمان بگوییم «نه»؟
کودکان از ۲ سالگی به بعد که سن استقلالطلبی?شان است، کمکم میآموزند که اگر چیزی درخواست کنند، گاهی مورد قبول واقع میشود و جواب مثبت میشنوند و گاهی هم بزرگترها به درخواست آنها جواب منفی میدهند. سن شروع «نه»گفتن به کودکان، از دو سالگی به بعد است اما در خیلی از موارد، خانوادهها توانایی نهگفتن به فرزندانشان را ندارند زیرا روشهای فرزندپروری آنها از نوع سهوپروری است.
این والدین نمیتوانند گریه فرزند یا قشقرقی را که به دنبال نهگفتن در خانواده ایجاد میشود، بپذیرند یا به هر علت دیگری نمیتوانند به کودک «نه» بگویند. این کار باعث میشود کودک یاد بگیرد باید خیلی سریع به خواستههایش برسد.
در حالی که با «نه»گفتن، صبرکردن را به کودک میآموزیم، وقتی کودک از ما درخواستی دارد برای آنکه صبرکردن و بعد «نه»شنیدن را بتواند تحمل کند، باید پاسخ به درخواستش را به تعویق انداخت. مثلا وقتی آب میخواهد و مادر مشغول انجام کاری است، باید به او بگوید صبرکن تا دستهایم را بشویم. به این ترتیب کودک بهتدریج میآموزد که خواستههایش فوری اجابت نمیشود و باید صبر کند.
کودکانی که توانایی صبرکردن در آنها ایجاد شده، بعدها توانایی «نه»شنیدن را دارند. وقتی کودکی که خانواده به تمام درخواستهای او پاسخ مثبت میدهد، به سنین بالاتر میرسد، حس میکند فردخاصی است زیرا ویژه و خاص با او برخورد شده و به نوعی ویژگیهای خودشیفتگی در او شکل گرفته است. گاهی این ویژگیها تا بزرگسالی با کودک همراه میشود. کودکانی که مهارت صبرکردن و نهشنیدن را پیدا نمیکنند، به بزرگسالانی ترد و شکننده تبدیل میشوند که آسیبپذیری شخصیتی بیشتری دارند. آستانه تحمل این بزرگسالان پایین است و خیلی سریع به دنبال «نه»شنیدن دچار دلزدگی، ناامیدی و ناکامی میشوند. در طول روز وقتی احساس ناکامی بهصورت مکرر اتفاق بیفتد، زمینهساز افسردگی میشود. «نه»گفتن و «نه»شنیدن یک مهارت است. والدین باید این مهارت را داشته باشند و آن را در فرزندانشان ایجاد کنند.
خیلی از والدین میپرسند چطور به نوجوانمان «نه» بگوییم که نرنجد. در واقع آموزش توانایی صبرکردن و «نه»شنیدن همانطور که گفته شد، از کودکی آغاز میشود ولی با توجه به خصوصیات نوجوانان و سن حساسی که در آن قرار دارند، گاهی با شنیدن جواب منفی، با والدین دچار مشکل میشوند و بحثهای مکرری راه میاندازند.
والدین در این دوره باید با صبوری بیشتری با نوجوان برخورد کنند. بحثکردن همیشه کارگشا نیست ولی خیلی خوب است که والدین، حرفهای نوجوان را بشنوند و دلایل مخالفت خود را بیان کنند. اگر نوجوان با شنیدن دلایلی که والدین میآورند، قانع نشد، همانطور که در بیشتر موارد این اتفاق میافتد، پدر و مادر باید به این موضوع اشاره کنند که در این مورد نظرشان را تغییر نمیدهند و پاسخشان همچنان «منفی» است. بعد از مدتی نوجوان میفهمد که قرار نیست به تمام خواستههایش برسد. صبرکردن و زماندادن، لازمه رسیدن به درخواست است. در عین حال که ممکن است اصلا به خواستهاش هم نرسد. طبیعی است کودکانی که در سن پایین تمام خواستههایشان اجابت میشود، در نوجوانی هم جواب منفی را به سختی میپذیرند که این موضوع باعث ایجاد درگیریهای شدید در خانواده میشود.
هفته نامه سلامت
رفتار این جور پدرها به شدت باعث تقابل میشه و تا زمانی این رابطه اصلاح نشه این برخورد ها ادامه داره جالبه گفتید فرزند باید احترام بزاره اما نه وقتی تمام شخصیتش زیره سوال میره و استقلال فردیش نادیده گرفته میشه و متاسفانه وقتی این رفتارا ادامه دار میشه میتونه پیامدهای جبران ناپذیری داشته باشه
با سلام دقیقا باید تعادل ایجاد بشه