
کینهتوزی در زندگی مشترک دلایل مختلفی دارد، اما میتوان به چند مورد اشاره کرد؛ برخورد ناشایست همسر یکی از عوامل است؛ درواقع برخورد ناصحیح و غیرمعقول هر یک از زوجها باعث کینهتوزی میشود. در خانوادهای که تعامل زن و شوهر با یکدیگر روش صحیحی ندارد، ریشههای کینهتوزی شکل میگیرد و روحیه گذشت و مدارا ضعیف و کمرنگ میشود؛ بهعنوان مثال هنگامی که شوهر احترام همسر را در حضور فرزندها، فامیل و اطرافیان و حتی در تنهایی خودشان نگه نمیدارد و از واژههای تحقیرآمیز استفاده میکند، تخم کینه را در دل همسر میپاشد و متقابلا زن هم در صدد تلافیجویی برمیآید. اما اگر مرد همسر خود را با احترام صدا بزند و در حضور دیگران او را تکریم کند و محترمانه درباره همسرش حرف بزند، درواقع به پرورش صحیح شخصیت همسر کمک و او را از روحیه کینهتوزی دور میکند و به طور مقابل زنان نیز نباید با رفتار و گفتار خود بذر کینهتوزی را دل همسران خود بکارند.
بدبینی و بدگمانی از دیگر عوامل است که اگر زندگی مشترک به ویروس بدبینی آغشته شود و زوجها به اندک بهانهای همسر خود را در معرض اتهام قرار دهند، صفت کینهتوزی در وجود طرف مقابل شکل میگیرد و زن یا شوهری که مورد احترام قرار میگیرد، توان خطاپوشی و گذشت از لغزشهای همسر را از دست میدهد. همچنین جدایی از دوستان و آشنایان، گرم گرفتن و رفت وآمد بیشتر با دیگران زمینه رفع کدورت و دشمنی را فراهم میکند و محبتها را به مرور افزایش میدهد. در نقطه مقابل انزوا و گوشهگیری از دوستان و اطرافیان در گذر زمان زمینهساز تحلیلها و قضاوتهای نابجا میشود و بذر کینهتوزی را در دل انسان میپروراند. انسانی که خود را از جمع فامیل و دوستها جدا میکند و در لاک تنهایی فرو میرود، کمکم با نیروی تخیل خود شروع به قضاوتهای ناصحیح و نامعقول میکند، نتیجه همه قضاوتهای خیال پردازانه، کینهتوزی و دشمنی بادوستان و اقوام است. درگیری و تنشهای خانوادگی از دیگر موارد است، در حقیقت ناآرامی و تشنج در فضای زندگی مشترک از عوامل مهم و تاثیرگذار در پیدایش صفت کینهتوزی و خطاناپوشی در زنان و مردهاست. هنگامی که رابطه عاطفی و آسمانی زن و شوهر در اثر بیمهارتی و خودخواهی به مشاجره تبدیل میشود، روحیه ایثارگری، گذشت و فداکاری آنها را تحت تاثیر قرار میدهد و غرور و خودمحوری جای آن را میگیرد. در چنین فضایی، ناآرامی و تشنج در فضای زندگی مشترک از عوامل مهم و تاثیرگذار در پیدایش صفت کینهتوزی و خطاناپوشی در زنها و مردهاست. امروزه شاهدیم که زوجها در اثر دعواهای لفظی هر روزه از یکدیگر کینه شدیدی به دل گرفتهاند، خوبیهای همسر خود را به فراموشی سپردهاند و هنگام بروز اختلاف حاضر نیستند تن به گذشت و خطاپوشی بدهند. بسیاری از همسرهای جوان از پیامدهای معمولی برخی از کارهای خود آگاهی ندارند. گاهی یک برخورد به ظاهر ساده در زندگی مشترک زمینهساز ناهنجاریهای سنگینی میشود. سختگیری نابجا، گیردادنهای وقت و بیوقت یک زن به شوهرش، درواقع شخصیت مردانه شوهر را تخریب میکند. اگر مرد توان اصلاح این روش منفی را در زن نداشته باشد و نتواند با آن مقابله کند بذر کینهتوزی را در قلبش پرورش میدهد. سختگیری نابجای شوهر هم نسبت به همسرش که به پاکی او ایمان دارد، در ذهن زن ایجاد عقده روانی کرده و او را نسبت به شوهرش کینهتوز میکند. علاوهبر این موراد فقدان روش تربیتی صحیح در خانواده نیز بسیار موثر است، خانواده بزرگترین مرکز تربیت انسان و شکلگیری شخصیت اوست. حال اگر در متن این نهاد پرارزش روشهای صحیح تربیتی وجود نداشته باشد، مکانی برای بارور شدن و پرورش پیدا کردن صفات ناشایست میشود. براین اساس اگر محیط خانه و رابطه زن و شوهر عاطفی و بر پایه مهر و محبت نباشد و فضای حاکم بر خانواده، عیبجویی و خردهگیری از همدیگر باشد، کینهتوزی در ذهن فرزندها جای میگیرد.
پیامدهای کینهتوزی در همسران
زن و شوهری که به کینهتوزی دچار میشوند به مرور زمان از تمام افراد فامیل و دوستان خود و در نهایت به شکل احتمالی از همسر خود فاصله میگیرند. چنین مرد و زنی خود را در محیط خانه باهمسر و فرزندهایش زندانی میکند و هیچ رغبتی برای رفت وآمد و ارتباط با دیگران ندارد. زن یا مرد مبتلا به کینهتوزی، دشمنی با دیگران، حتی با همسر خود را در ذهنش پرورش میدهد و میتواند به داشتهها و دارندگیهای آنها راضی باشد. از اینرو چنین شخصی در قلبش آرزو میکند، نعمتهای موجود در دست دیگران زدوده شود. اگر به او خبری برسد که به کسی نعمت قابل توجهی رسیده یا به شکل طبیعی از آن نعمت برخوردار است، به شدت ناراحت میشود. چنانچه اگر به او خبری برسد که نعمتی از کسی گرفته شده است خوشحال میشود. زن یا شوهر کینهتوز هم از این قانون مستثنی نیستند و با وجود آنکه آنها باید مکمل شخصیت هم و به تعبیر قرآن کریم لباس هم باشند، به خاطر ابتلا به مرض روحی کینهتوزی شخصیت یکدیگر را مورد هدف تحقیر قرار میدهند. همچنین زن یا مردی که به مرض کینهتوزی دچار شده است نمیتواند همیشه بر روی این مریضی بزرگ روحی سرپوش بگذارد و در انتظار بروز علائم آن نباشد. یکی از علائم قطعی این صفت ناشایست که ریشه در دشمنی و بدخواهی دارد آزار رساندن به همسر است؛ فرقی هم نمیکند که این آزار به شکل ضرب و شتم باشد یا با نیش زبان و فشارهای روحی. خانوادهای که محیط پرورش دشمنی و کینهتوزی زن و شوهر باشد بستر مناسبی برای گسترش مهربانی و نرمخویی برای فرزندها نیست. چنین خانوادهای محل مناسبی برای رشد و نمو فرزندهای خشک، صریح و بیروح است. در این خانواده اصلیترین پیام زندگی یعنی محبت و عاطفه به فرزندها انتقال نمییابد، بلکه روح پرخاشگری و سرسختی جایگزین محبت میشود. هر زن و مردی به طور طبیعی خواهان محبوبیت قلبی در ذهن دیگران است؛ بدین معنا که انسان فطرتا تمایل دارد در دل اطرافیان خود جای داشته و آنها او را دوست داشته باشند، اما زمانیکه زن و شوهر به صفت کینهتوزی دچار میشوند، در حقیقت محبوبیت قلبی خود را در ذهن همسرشان از دست میدهند؛ زیرا زن یا مرد کینهتوز چنان رفتار ناخوشایند و بچه گانهای پیدا میکند که در چشم همسر خوار و بیارزش میشود و در جایگاه همسری دلسوز و مهربان جای نمیگیرد.