
بنده باید به صراحت عنوان کنم که در شرایط کنونی ما از نظر جامعه شناسی با پدیده فروپاشی خانواده مواجه شده ایم و این وضعیت در حال تشدید شدن است. امروز بسیاری از دختران و پسران به صورت جبری ازدواج می کنند و در نهایت نیز پس از مدتی زندگی مشترک از یکدیگر جدا می شوند. این در حالی است که بهتر است که از ابتدا چنین ازدواج هایی صورت نگیرد. امروز اگر از یک پسر سوال کنید که با برخی مشکلات همسر خود با چه شیوه ای برخورد می کنید؛ در پاسخ عنوان می کند تلاش می کنم مشکلات پیش رو را حل کنم، اما اگر موفق نشدم طلاق می گیرم. این وضعیت درباره دختران نیز وجود دارد و دختران نیز در پاسخ به این سوال همین پاسخ را مطرح می کنند. در نتیجه هدف جوانان حفظ، تعمیق و تحکیم روابط و چارچوب های خانواده نیست. از سوی دیگر هدف و انگیزه بسیاری از جوانان روابط زناشویی است و با این هدف پا به زندگی مشترک می گذارند. این در حالی است که پس از مدتی که نیازهایشان برطرف شد با مشکلات دیگری مواجه می شوند که در نهایت به فروپاشی خانواده منجر می شود. ازدواج یک پروسه درازمدت روانشناختی و جامعه شناختی است و نمی توان در کوتاه مدت برای آن نسخه پیچید.
از سوی دیگر مشکلات زندگی به اندازه ای برای همسران خانواده ایجاد مشغله و دغدغه می کند که فرصت حضور در فضای محبت آمیز خانواده کمتر مهیا می شود. این وضعیت به خصوص برای پدران خانواده بیشتر وجود دارد. اغلب پدران خانواده در طول شبانه روز در منزل نیستند و در پی تأمین مخارج زندگی خانواده خود هستند. به همین دلیل نیز ارتباط کمتری با همسر و فرزندان خود برقرار می کنند که این مساله در سرد شدن روابط بین اعضای خانواده تأثیرمنفی می گذارد.
نکته دیگر اینکه ازدواج در ایران به یک نوع محاسبه گری تبدیل شده است. بسیاری از دختران و پسران هنگامی که قصد دارند ازدواج کنند به وضعیت مالی طرف مقابل و خانواده اش فکر می کنند و با توجه به وضعیت مالی آن ها مطالبات خود را تنظیم می کنند. درنتیجه بسیاری از ازدواج ها به دلیل نداشتن افق های اقتصادی روشن کنسل می شود و طرفین به دنبال گزینه هایی با شرایط بهتر می گردند. این در حالی است که خانواده جای حسابگری نیست بلکه جای تفاهم، محبت و عشق و عاطفه است. از سوی دیگر بر اساس تحقیقات ما در سازمان مددکاری اجتماعی در حدود ۸۰ درصد خانواده های ایرانی دچار طلاق عاطفی هستند که این آمار روز به روز در حال افزایش است. امروز بسیاری از دیالوگ های مطرح شده در بین همسران جامعه به مسائل اقتصادی و روزمره زندگی اختصاص دارد و روابط عاطفی بین زوجین عمق و محتوای خود را از دست داده است. برای بسیاری از زنان و مردان جامعه همسر خوب کسی است که آرامش طرف مقابل را به هم نزند. با این همه، هر کدام از زوجین با اینکه در کنار هم زندگی می کنند هیچ احساس تعلق و وابستگی نسبت به یکدیگر ندارند و هر کدام به تنهایی دغدغه های عاطفی و روانی خود را مرتفع می کنند.